من و دوچرخه ام.
می خواستیم فاصله ها را نابود کنیم.
دنیا را فتح کنیم.
همه چیز نصیب ما شود.
حتی.حتی چشم هایت. روز ها و شب ها را رکاب زدیم.
فاصله ها را. اما.تنها چیزی که نصیبمان شد.
دستی بود که برای وداع تکان میخورد در هوا.دور از ما.
من و دوچرخه ام برای جنگ با تو و این کشتی غول پیکر.
چیزی نداشتیم جز دست های کوچک خالی.
| نسرین علی زاده |
درباره این سایت